دل نداند تو را چنان که توئی


دل نداند تو را چنان که توئی

دل نداند تو را چنان که توئی


دل نداند تو را چنان که توئی

دل نداند تو را چنان که توئی


دل نداند تو را چنان که توئی

جان نگنجد در آن میان که توئی
جان نگنجد در آن میان که توئی
جان نگنجد در آن میان که توئی
جان نگنجد در آن میان که توئی
جان نگنجد در آن میان که توئی
جان نگنجد در آن میان که توئی
با تو خورشید حسن چون سایه
با تو خورشید حسن چون سایه
با تو خورشید حسن چون سایه
با تو خورشید حسن چون سایه
با تو خورشید حسن چون سایه
با تو خورشید حسن چون سایه
می دود پیش و پس چنان که توئی
می دود پیش و پس چنان که توئی
می دود پیش و پس چنان که توئی
می دود پیش و پس چنان که توئی
می دود پیش و پس چنان که توئی
می دود پیش و پس چنان که توئی
عقل جان بر میان به خدمت تو
عقل جان بر میان به خدمت تو
عقل جان بر میان به خدمت تو
عقل جان بر میان به خدمت تو
عقل جان بر میان به خدمت تو
عقل جان بر میان به خدمت تو
می شتابد به هر کران که توئی
می شتابد به هر کران که توئی
می شتابد به هر کران که توئی
می شتابد به هر کران که توئی
می شتابد به هر کران که توئی
می شتابد به هر کران که توئی
تو جهان دگر شدی از لطف
تو جهان دگر شدی از لطف
تو جهان دگر شدی از لطف
تو جهان دگر شدی از لطف
تو جهان دگر شدی از لطف
تو جهان دگر شدی از لطف
هم تو سلطان بر آن جهان که توئی
هم تو سلطان بر آن جهان که توئی
هم تو سلطان بر آن جهان که توئی
هم تو سلطان بر آن جهان که توئی
هم تو سلطان بر آن جهان که توئی
هم تو سلطان بر آن جهان که توئی
تو برآنی که جانم آن تو است
تو برآنی که جانم آن تو است
تو برآنی که جانم آن تو است
تو برآنی که جانم آن تو است
تو برآنی که جانم آن تو است
تو برآنی که جانم آن تو است
من که خاقانیم، بر آنکه توئی
من که خاقانیم، بر آنکه توئی
من که خاقانیم، بر آنکه توئی
من که خاقانیم، بر آنکه توئی
من که خاقانیم، بر آنکه توئی
من که خاقانیم، بر آنکه توئی